قهوه با طعم سگ
July 17, 2010
شبانه عاشقانه
تو نمیفهمی. تقصیر خودت نیست. باید ساعت 3 صبح در خیابان های تهران رانندگی کرده باشی، مردی را دیده باشی که نشسته لب جوب (جوی؟) و همین جور زل زده باشد به روبرو انگار که منتظر معجزه است همین طور ساکت و صامت و آن وقت شاید  بفهمی که چرا نمیتوانم (نمیخواهم؟) این خراب شده را با هیچ کجای دیگر این دنیا عوض کنم.

0 Comments:

Post a Comment