قهوه با طعم سگ
June 01, 2010
سور فرشته در کنسرت رایگان
تشيیع یک نخ از سیگارهایمان
قصابی سکوت با لحن باب دیلان
تختم چروک و چرک، آلبرتی روی میز
این درد باشکوه، تنهایی عزیز

هی عقربه به تاک هشدار تیک داد
نصرت به شعر من فحش رکیک داد
ساعت حدود شش، نیت برای قرب
اخطار پاسبان، تیتر خروج سرب

عالیجناب من چرتش گرفته بود
فرمود: می‌روم، قندیل بسته بود
یک بمب ساعتی در دست من گذاشت
باد یخ کولر رویم اثر نداشت

عالیجناب رفت تا هشت مرده‌ام
پشت در تراس یک قفل بسته‌ام
ساعت؟ ندیدمش تا منفجر شدم
یک لحظه بود، "بام"، از باش تا عدم

یک لحظه‌ی غلیظ، کودن‌تر از زمان
سور فرشته در کنسرت رایگان
تا یک دوهفته‌ای مردم مفسرند
راجع به انفجار، راجع به این دو بند

پرتاب فاتحه، دورم افکت پول
هر تكه اي يه ور، بي حجم و عرض و طول
عادی گذشت؟ نه؟ چه مرگ بیخودی
ساعت درست نه، تیتر خبر شدی

انديشه فولادوند
منبع : دو ماهنامه "نافه" ، دوره جديد ، شماره 1
0 Comments:

Post a Comment